خـوشــه ای از تـُخـمـه هـای آزادی
« پیدایش ِ مفهوم آزادی درفرهنگ ایران »
تضاد ِ گـوهری ِ« همه حکومـتها درایـران » با « فـرهـنگِ ایـران » چرا حکومت درایران ، همیشه فرهنگ ایران را مسخ وتحریف یکند ؟

چرا درفرهنگ زال ِزری ، خـدا، « تخم وخـوشـه آزادی » بود؟ آزادی ، با گوناگون بودن کار دارد . جائی آزادی هست که گونه گونه ها میتوانند باهم باشند. آزادی،درگوهرش، خوشه گوناگونیها هست، که به هم بسته شده اند . خدا، آزادی را به کسی « نمیدهد » ، تا بتواند ازاو واپس بگیرد ، بلکه خوشه آزادیست، که خودش را میافشاند، و همه ازخود ، ااصل آزادی میشوند ، و هیچکس ازآن پس، حق ندارد ، آن آزادی را بگیرد و تصرف کند یا بکوبـد . نام این خدا ، « هـُمای چهر آزاد » بود . خدای ِآزاد ، خوشه ای بود که هستی خود را، پخش میکرد(= بغ ) ، وازافشاندن دانه هائی که ازگوهرآزادی بودند ، جهان، پیدایش می یافت ، وهر انسانی ، تخم آزادی بود . چنین انسانی که گوهر خدائی داشت، و آزادی را نمیشد ازاو گرفت ، طبعا برضد هرقدرتی بود که میکوشید دراجتماع ، ریشه بگیرد، وچیرگی خود را برمردمان دوام بخشد و استوارسازد . هرقدرتی، با غصب آزادی ازانسانها ، وجمع وتمرکزآن درخود ، پیدایش می یابد . ازاین رو همه قدرتها و قدرتخواهان، چه سیاسی و چه دینی ، ازهمان آغاز، برای نابودساختن، یا زشت سازی این خدا ، و چنین تصویری از انسان، که ازهم جداناپذیرند ، برخاستند. آنها هستند که این تصویر خدا را که با انسانِ، همگوهر است ، مسخ و زشت و تاریک و خرافه وافسانه ساخته اند . آنچه را در ذهن ما ، خرافه و افسانه و زشت و خنده آورو کودکانه و جاهلیت ساخته اند ، درست همان تصویر « ارجمندی انسان dignity of human being » است ، که همه این قدرتها را متزلزل وریشه کن میسازد . افسانه و جاهلیت و اسطوره انگاشتن آن ، چیزی جز دزدیدن وغصب ِ« ارج » و« حـق » انسانی خود ، ازخود، وانتقال دادن آن به مراجع قدرت نیست . یاد آوردن حقیقتی که دراین اسطوره ها و افسانه ها و جاهلیت ها ، زشت و تباه و خوار ساخته شده است ، درهم شکستن هرگونه استبداد دینی و اندیشگی و سیاسی و اقتصادی و جنسی است . یاد آوردن ، ازنو زادن است . بیرون آوردن حقیقت ، ازآنچه با ریختن هزاران ناپاکی وچرکی بر رویش، نهفته و پوشیده شده است ، نیازبه شکیبائی و دلیری در کاویدن دارد . چه بسا آنچه روی اینها ، ریخته شده است ، همان مقدسات ماست ، که ازما ، حق دست زدن به خود را گرفته اند . این رُستم ، درگوهرما، هست که باید با این دیوهای سپید، بجنگد ، تا بتوانیم توتیای چشم را ازسر پیداکنیم ، تا پرده مقدسات را، از روی حقیقتی که ، تبدیل به افسانه و اسطوره وجاهلیت ساخته شده ، ازهم پاره کنیم . رستم ، در چاه تاریک درون هرایرانی ، افکنده و زندانی ساخته شده است ، و منتظرزندگی یافتن ازنو هست . رستم ، هرگزدرما نمی میرد . زندگی نوین درما ، آنگاه آغازمیشود ، که این رستم ما با رخشش، ازچاه وجود ما، بیرون آیند . رُستم ، هنگامی دوباره ازما زاده میشود ، که سیمـرغ دایـه ، یا « ارتـای خوشه » ، خدائی که خوشه آزادیست ، مـامـای ما بـشود . خدا ، خوشه ای ازتخمه های آزادی ، یا خوشه ای ازتخمه هایست که درختهای انسانی، ازآن میرویـنـدِ . انسان، که « مردُم = مر+ تخم » باشد، برای ایرانی، سرشت گیاهی داشت . مقصود از سرشت گیاهی چیست ؟ درفرهنگ ایران ، نه تنها انسان، سرشت گیاهی داشت ، بلکه همه گیتی و خدا هم که خوشه بود،« سرشت گیاهی= بالیدن وسـر به بالا کشیدن وبـرشـدن » داشتند .درشاهنامه رد پای این اندیشه، چنین باقی مانده است
ببالید کوه، آبها بردمید سر رُستنی ، سوی بالا کشید
گیا، رُست با چند گونه درخت ببالا برامد، سران شان زبخت
این سرشت گیاهی انسان (= مردم= مر+ تخم )، یا فطرت اوهست که انسان، « وجودی معراجی، یا فروهری = فرا+ ورت= فره وشی » است. انسان، تخمی است که گوهرش، فرازروئیدن، و راست ببالا کشیدن ، ودرپایان ، « خوشه شدن، یا خدا شدن یا جانان وکل شدن، یا اصل نوآفرینی شدن » است. انسان ، تخمیست که بُن میشود، و میبالد، و سر ِدرخت (آکات = آک + کات ) میشود، و تحول به خدا ، که خوشه یا جانان است ، می یابد . این روند را « فروهر، یا معراج ، یا اصل فرابالیدن » مینمامیدند .











اخبار مربوط به زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر









Tulips in Holland







No comments:
Post a Comment